سوگ یک زن هنرمند در برف!

به گزارش مجله سرگرمی، انسان امروزی را به گونه ای می بینم که در راهی ناسرانجام است و هر روز نیز تنهاتر می گردد و بی هیچ مقصدی همراه با غم و اندوه که بخش عمده ای از زندگی اوست، سختی راه را به دوش می کشد. با این حال در این شرایط هنرمندی پیروز است که بتواند غم و اندوه خود را به گونه ای در آثار نشان دهد که کار خود را به اثری پیروز تبدیل کند.

سوگ یک زن هنرمند در برف!

این جملات بخشی از سخنان هنرمند نمایشگاه این زمستان سرانجامی ندارد است. این نمایشگاه متشکل از چیدمان و نقاشی است.

چیدمان ها به نوعی یاری می نماید تا هنرمند بتواند مفهوم خود را بهتر به مخاطبش منتقل کند. از طرفی کلیه نقاشی ها و چیدمان نمایشگاه یک مفهوم و داستان را بیان می نمایند و مخاطب در این نمایشگاه به نوعی شاهد یک گفت وگو بین چیدمان و نقاشی هاست.

در ادامه می تواند گزارش خبرنگار خبرنگاران از این نمایشگاه را که توسط خود هنرمند تأیید شده را بخوانید:

حسی آمیخته با سردی، تنهایی، غربت و یا حتی بی تفاوتی را می توان درون فضای نمایشگاه این زمستان سرانجامی ندارد یافت. این نمایشگاه که از طرفی دارای بعد شخصی هنرمند است در دو بخش نقاشی و چیدمان در گالری اعتماد برپاست.

زمانی که وارد گالری می شویم تابلوهای بزرگ نقاشی را می بینیم که بر دیوار آویخته شده اند. در این نمایشگاه به هرچه که نگاه می کنیم گویی موجودی زنده و غمگین را می بینیم که گاهی روی برمی گرداند و ناپدید می گردد و گاهی نیز آشفته حال است.

رنگ در این نقاشی ها و حتی چیدمان معنایی ندارد و همه چیز به رنگ سیاه و سفید است. در واقع آثار به گونه ای هستند که انگار رنگ از ذهن هنرمند رخت بربسته و ترک دیار گفته است.

آثار لیلا ویسمه، نقاش به گونه ای هستند که ذهن مخاطب را به خود درگیر و او را وارد فضای شخصی و تفکر پشت آثار می نماید. با نگاه کردن به نقاشی ها شاید به این فکر کنیم که چرا ویسمه چنین فضاهای سردی را برای کار خود در نظر گرفته و این مقدار بی حسی در کارهایش دیده می گردد؛ البته بدین معنا نیست که کارها دارای حس نیستند، بلکه اتفاقاً برعکس، آثار به گونه ای خلق شده اند که مخاطب با نگاه کردن به آنها خوبی متوجه بی حسی خود هنرمند می گردد. البته می توان گفت که آثار ویسمه علاوه بر فضای شخصی خود او دارای یک فضای اعتراض آمیز شاید نسبت به شرایط حال انسان هاست.

ویسمه درباره فضای سرد کارهایش به خبرنگاران می گوید که به صورت تعمدی این کار را نموده چراکه ناشی از فضای شخصی زندگی خود او هستند.

او با تأیید وجود فضای اعتراض آمیز در کارهایش، ادامه می دهد: به نظر من حسی که همراه با من است، همراه هم نسل هایم نیز هست و خیلی از هم دوره ای های من می توانند با این فضا همذات پنداری نمایند؛ البته سردی کارها به دلیل حسی است که در خلوت خودم داشته و خیلی وقت ها آن را تجربه نموده ام. در واقع حس می کنم که انسان معاصر به نوعی درگیر این احساسات هست و در راهی قرار گرفته که مقصد مشخصی ندارد و دقیقاً نمی داند سختی راه را برای رسیدن به چه چیزی تحمل می نماید. درواقع می خواستم استیصال حاصل از سختی راه را نشان دهم؛ البته خیلی برای این کار کوشش نکردم؛ زیرا شرایط روحی ام به گونه ای بود که این فضای سرد ناخودآگاه به من القا می شد و خیلی برایم سخت نبود که بخواهم این کار را انجام دهم.

این بعد از نمایشگاه را که کنار بگذاریم وقتی از اثر اول نمایشگاه آغاز به دیدن کارها می کنیم زمستان جان سختی را می بینیم که امان از مردم بریده و آنها را درگیر خود نموده است. در واقع با نگاه کردن به آثار شاید این حس به ما دست دهد که افراد حاضر در آثار دیگر توجه به هیچ ندارند و تنها می خواهند هرگونه که شده خود را نجات دهند و از این سرما بگریزند. حتی در آثار حیوانات را می بینیم که به سختی سعی دارند در برابر بوران به راه خود ادامه دهند. انگار که این افراد نمادی از خود هنرمند هستند که هر بار کوشش می نماید ذهن خود را آرام کند و راهی برای فرار از وضعیت فعلی خود پیدا کند.

گاهی اوقات در آثار می بینیم که همه چیز به کل ناپدید شده و به رنگ سفید و سیاه درآمده ولی باری دیگر در اثر بعدی مردم را می بینیم که انگار با سرانجام یافتن شدت برف و طوفان در آثار ظاهر شده و این بار به دلیل کاهش برف قابل رؤیت هستند. درواقع این امر می تواند به نوعی نشان از آشفتگی حال هنرمند داشته باشد. با این حال در بعضی از آثاری که تنها رنگ های سیاه یا سفید در آنها دیده می گردد، مسیرهایی را می بینیم که به خاطر شدت برف و سرما و یا شاید حتی نبود نور و حیات، هیچ موجود زنده ای در آنها به چشم نمی خورد. انگار که حیات در این محیط ها کاملاً یخ زده و از بین رفته باشد. از طرفی دیگر با نگاه کردن به آثار شاید یک نوع حس خلأ و آرامش همراه با سردی به سراغمان بیاید که تا مدتی ذهن ما را به خود مشغول کند.

در بین آثار یک میز غذاخوری، یک جفت چکمه و یک سارافون مشکی را می بینیم. به میز که نگاه می کنیم یک نمکدان، قاشق، چنگال و … همگی به رنگ مشکی بر روی میز قرار داده شده اند. حتی آویز لباس نیز به رنگ مشکی است. به سارافون یا چکمه ها که نگاه می کنیم نشانه هایی از کهنگی و یا شاید کارکردگی را بر روی آنها مشاهده می کنیم.

به گفته هنرمند اینها لباس های خود اوست که در نمایشگاه قرار داده است. او همچنین بیان می نماید: لباسی که در چیدمان نمایشگاه قرار دادم، لباسی است که سال هاست از آن استفاده می کنم. همچنین چکمه هایی که در بین کارها دیده می گردد را سال هاست با آنها راه می روم و در مسیرهای مختلف همراه من بوده اند. درواقع این چکمه ها و حتی سارافونی که در نمایشگاه دیده می گردد نمادی از سختی راهی است که در زندگی ام طی نموده ام.

ویسمه همچنین بیان می نماید که رنگ سیاه موجود در آثارش بیانگر این هستند که با بالا رفتن سن دیگر خیلی چیزها برای او معنای گذشته را ندارند.

البته این هنرمند بیان می نماید که با وارد شدن به چهل سالگی رنگ سیاه به نوعی زندگی او را و هم سن و سالانش را احاطه نموده و با آنها نیز خواهد بود.

در بخشی دیگر از نمایشگاه، یک پیانوی بزرگ مشکی که در تور سیاه پیچیده شده نظر ما را به خود جلب می نماید. پیانو که وسیله ای برای موسیقی نواختن و یا حتی شادی است در یک لباس سیاه پیچیده شده و انگار که برای همواره کنار گذاشته شده و دیگر صدایی ندارد.

از طرفی همه چیز در این نمایشگاه رنگ و بوی سوگواری دارد. انگار که هنرمند در حال سوگواری برای مصیبت شخصی است.

از طرفی دیگر قاب های هر نقاشی نیز حرفی برای گفتن دارد و همانگونه که ویسمه می گوید، زمان زیادی را برای انتخاب این قاب ها و پیدا کردنشان صرف نموده است. درواقع قاب ها به گونه ای هستند که باعث می شوند مخاطب حین نگاه کردن به آثار گمان کند که آنها همانند یک دیوار دور تا دور فضای نقاشی کارهاست و به او اجازه نمی دهد که به راحتی از دنیای نقاشی رهایی یابد.

در توضیحات این نمایشگاه نوشته شده است: در میان توده های برف، پلی خواهم ساخت. نه از تکه تکه های یخ سرد، که از ذره ذره خیالم. بگذر و مپرس آن لحظه ها که نبودی چگونه خشت خشت رؤیا بر هم گذاشتم تا مفری برای آمدنت باشد. که نیامدی. بار و بنه ام را چنان بستم که هرگز باز نگردد. در لفافه ای سیاه. نه آنگونه که ببینی و بمانی و نه آنچنان که نبینی و بگذری. رد پایم بر برف می ماند و این بوران سیاه تمامی ندارد. بگذر. پای در جای پای من بگذار و بگذر. این زمستان را سرانجامی نیست.

به گزارش خبرنگاران این نمایشگاه تا هفتم اسفند در گالری اعتماد برپا بود.

mastanehtoline.ir: مجله مستانه، وبگاه گفتگو و انجمن بحث و تبادل نظر

kulu.ir: کولو: مجله جاذبه های گردشگری ایران

cicagraphic.ir: مجله گرافیک | همه چیز درباره طراحی بصری و گرافیکی

منبع: خبرگزاری ایسنا
انتشار: 7 اردیبهشت 1401 بروزرسانی: 7 اردیبهشت 1401 گردآورنده: kurdeblog.ir شناسه مطلب: 13732

به "سوگ یک زن هنرمند در برف!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "سوگ یک زن هنرمند در برف!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید